بدون عنوان
امروز آخرین روز کاری در سال ۹۱ بود کلی هم خوشحال بودم چون قرار بود امشب بریم مسافرت به آنتالیا شهرام و داریوش رفته بودند بانک ملت برای گرفتن ارز مسافرتی که شهرام زنگ زد که من باید برای امضا حضوراً برم اونجا منم یه آژانس گرفتم و رفتم با عجله برگشتم سرکار تا تمام کارهایم را جمع و جور کنم که متوجه شدم سایت بسته شده و ما دیگه ارز نگرفتیم. ساعت ۲.۳۰ بود که شهین به من زنگ زد و گفت ساعت پروازمون جلو افتاده منم با عجله ساعت ۳ از بانک زدم بیرون و رفتم دنبال طاها خلاصه سریع حاضر شدیم و رفتیم خونه شهین تا با ون که هماهنگ شده بود بریم همگی به راه افتادیم خیابون خیلی شلوغ بود ولی ما به موقع رسیدیم و پرواز انجام شد تا هتل ۳.۳۰ با اتوبوس رفتیم سخت بود اولش...
نویسنده :
مامان
9:50